پسرم امروز ، سالروز میلاد توست و من در حیرتم از داشتنت .در کنار تمام داشته هایم،تو،دلیل کافی خوشبختی ام هستی. شیرین من،نمی دانم به چه زبان از خدا،بابت تمام آنچه که با شکفتنت ارزانی ام کرده سپاسگزار باشم.چشمها،گوشها،زبان و قلبی را که پیش از تو داشته ام ، نه به یاد می آورم و نه می خواهم . با تو دوباره زاده شدم.
کودکم آرام آرام قد می کشد و من در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم.او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه می کنم. او می خندد و من از شوق،زبانم الکن میشود.او آرام در آغوشم آرام می گیرد و من از آرامشش آرام می شوم.او بازی می کند،حرف می زند به زبانی که کسی جز من نمیفهمدش.خدایا ممنونم.سید صدرای ما به لطف خدای مهربان یکساله شد.
و حالا در تولد یکسالگی ات یاد نیما یوشیج که در تولد یکسالگی فرزندش نوشت :”پسرم یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان را دیدی.از این پس همه چیز تکراریست جز مهربانی…”