۹۵ را که مرور میکنی میبینی چقدر سال پر افت و خیزی بود.چه سال عجیبی که در آن اتفاقاتی که باید در ۱۰ سال یا حتی بیشتر برای کسی روی دهد برایت روی داده است.فکر میکنی اگر ۹۶ هم مثل ۹۵ باشد تو به زمان و زندگی ات بدهکار نبوده ای و این حس هم خوشایند است و هم نگران کننده.
سوالهای فلسفی زیادی راجع به اینکه از زندگی چه میخواهی وجود دارد اما گمانم این است تجربه ۹۵ سخت و پر فشار و موفقیت آمیز بود هر چند که اگر از ابتدای سال میگفتند قرار است از ۸۷۶۰ ساعت سال به جای یک سوم،مثلا یک هفتم یا حتی یک هشتم بخوابی جراتش را نداشتم اما الان که تمام شده دست آوردها را دوست دارم و از بابت فرصت ها بسی خدا را شاکرم.
در میان توسعه خانوادگی :-)،توسعه شغلی،توسعه اقتصادی،توسعه تجربیات بی بدیل،توسعه فردی و … آنچه به آن میبالم و شادکامم توسعه روابط انسانی و تجربه همدلی های تازه بود.یادگرفتن از آدمهایی که به خاطر دیگران از خودشان میگذرند و افتخار کردن به خانواده ای که برایت هر کاری میکنند که مسیر هموارتر گردد.خانواده ای که تا دیروز مفهومش را محدودتر درک میکردم و حالا نهایت ندارد خوشحالی که عضو چندین خانواده محترم و دوست داشتی هستم و چشمم به فرداست،در آرزوی موفقیت های خانوادگی